نوشته شده در تاریخ سه شنبه 11 مهر 1391
توسط
محدثه دیناری نژاد غزل شهيد
مادر چه گريه ميكنى امشب براى من
زنهار اشك غم مفشان در عزاى من
من طاير بهشتيام و راستى نبود
ويرانهاى چو عالم هستى سراى من
رفتم از اين خراب و پريدم به اوج عشق
جايى كه بود درخور بال هماى من
بنگر چگونه پر به حريم خدا زدند
همسنگران همنفس خوشنواى من
من زندهام شهيد ره عشق مرده نيست
پيچيد بگوش اهل حقيقت نداى من
زان شد نصيب فيض شهادت مرا كه بود
عشق حسين (ع) همسفر كربلاى من
من يك بسيجيام كه در آئين لشكري
فرمانده ، عشق باشد و آمر خداى من
مادر مرا ببخش وليكن روا نبود
انكار امر رهبر من ، رهنماى من
جايى كه پاى دين و وطن بود در ميان
مادر نبود بستر راحت سزاى من
وقتى نشسته در بر سجادهاى مباش
غافل به پيشگاه خدا از دعاى من
هرجا بديده عاشق جانبازى آيدت
فرزند خود خطاب كن او را به جاى من
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها: غزل ،